مرکز رسانه حوزه البرز

روایت داستانی هجده بانو_ قسمت دهم

قسمت دهم روایت داستانی هجده بانو منتشر شد

متولد ۱۹ تیر

«…میگن هر کی برادر داره انگار به کوه تکیه داده اما اصلا اینطور نیست! برادر یعنی آیینه دق . هر موقع برای بیرون رفتن آماده میشدم سریع پیداش میشد و با صدای بلند طوریکه مادرمون هم بشنوه میگفت: خانم با این سر و وضع دوباره کجا قراره تشریف ببرن! خونمون جبهه جنگ شده بود یه طرف من بودم و طرف دیگه مامان و بابا به فرماندهی برادرم… »

🎙 روایت بانو اسما اکبری

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا